قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا... الآیة هم نواخت است و هم سیاست! هم کرامت و هم اهانت. مومنان را کرامت است و کافران را اهانت.


دوستان را نواختست و دشمنان را سیاست. میگوید: اى شما که مومنان‏اید فرمان ما را گردن نهادگان، و دوستى ما را بجان و دل خواهان، چون کافران مباشید، و خوى ایشان مگیرید، و راه ایشان مروید! ایشان بیگانگان‏اند و شما آشنایان، ایشان راندگان‏اند و شما خواندگان. ایشان حزب شیطان‏اند و شیطان را مهمان: أولئک حزْب الشیْطان ألا إن حزْب الشیْطان هم الْخاسرون. شیطان ایشان را مى‏خواند تا بدوزخ کشد و بکام خود کند، إنما یدْعوا حزْبه لیکونوا منْ أصْحاب السعیر. و شما که مومنان‏اید حزب خدااید، و خدا را مهمان! امروز از آنجا که عرفان و فردا در فردوس جاودان! أولئک حزْب الله ألا إن حزْب الله هم الْمفْلحون. الله شما را میخواند بدعوت تا بنوازد بمغفرت و رحمت، یدْعوکمْ لیغْفر لکمْ منْ ذنوبکمْ و شما را رحمت و مغفرت به از جهان و هر چه در جهان. اینست که رب العالمین گفت: لمغْفرة من الله و رحْمة خیْر مما یجْمعون. و این بس عجب نیست که مومنان را بفضل خود بمغفرت خود رساند. ازین عجب‏تر آنست که دوستان را بلطف خود به حضرت احدیت خود برد. این است که گفت تعالى و تقدس: و لئنْ متمْ أوْ قتلْتمْ لإلى الله تحْشرون. اذا کان المسیر الى الله طاب المسیر الى الله، طوبى لمن کان مسیره الى الله، و حدثیه فى الله، و جلیسه هو الله، و الله لا اله الا الله!


و ان صباحا نلتقى فى مسائه


یکون على قلب الغریب حبیبا

کنون که با تو بهم صحبت اوفتاد مرا


دعا کنم که وصالت خجسته باد مرا

فبما رحْمة من الله لنْت لهمْ اى سید سادات! اى مهتر کائنات! کریم و مهربانى، لطیف و رحیم بر همگانى، همه را بر سنن صواب مى‏رانى، همه را بر مائده عزت مى‏خوانى، و بسعادت جاودانه میرسانى. یتیمان را چون پدرى، بیوه زنان را چون شوهرى. آشنا را نوازنده‏اى، و بیگانه را راه نماینده. جهانیان را عین رحمتى، رهیگان را سبب کرامتى. اى سید! این همه هست، و نگر تا خود را نه بینى! وز مکتسبات خود ندانى، کان همه مائیم، و ما بودیم، و ما نواختیم، و ما ساختیم، و ترا بران داشتیم، و بخوش خویى بداشتیم. اى مهتر! با مومنان و دوستان همچنین میباش، هم باین مهربانى و هم باین خوشخویى، و اخْفضْ جناحک لمن اتبعک من الْموْمنین.


اما با کافران و منافقان لختى درشت‏تر شو، و با ایشان جهاد کن. یا أیها النبی جاهد الْکفار و الْمنافقین و اغْلظْ علیْهمْ. بسا فرقا که میان حبیب و میان کلیم است! حبیب را بدرشتى فرمود در کافران، و باز خواند از مداهنت، که در خوى وى همه رفق و لین بود. و کلیم را بضد این گفت: فقولا له قوْلا لینا بنرمى و رفق فرمود، و باز خواند او را از حدت و غلظت که در وى بود.


ثم قال: و لوْ کنْت فظا غلیظ الْقلْب لانْفضوا منْ حوْلک یا سید! اگر تو یاران خود را شراب توحید صرف، بى‏آمیغ حظوظ دهى، بگریزند، و نیز گرد تو نگردند. یا سید! حوصله ایشان بر نتابد آنچه حوصله تو برتابد. کسى که شام و چاشتش بحضرت احدیت بود دیگران را با وى چه برابرى بود و چه مناسبت؟! سید صلوات الله علیه از خود این خبر داد که: لست کاحدکم، اظل عند ربى یطعمنى و یسقینى. وقتى دیگر میگفت: لى مع الله وقت لا یسعنى فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل.


مصطفى (ص) خلق را این ادب دین در آموخت و گفت: «کلموا الناس على قدر عقولهم».


با هر کسى سخن بقدر عقل وى گوئید، و آنچه برنتابد بر وى منهید.


هر کسى را جام او بر جان او همسان کنید


هر کسى را نقل او با عقل او هم برنهید

فاعْف عنْهمْ اى سید! تقصیرى که کرده‏اند در حق تو و در کار تو، عفو کن از ایشان، و فرا گذار. و بآنچه تقصیر کردند در اداء حقوق ما، تو ایشان را شفیع باش، و از ما آمرزش خواه.


فاعْف عنْهمْ اشارت بجمع است از بهر آنکه حکم است و حاکم خداست بحقیقت، و رسول بر تبعیت.


و اسْتغْفرْ لهمْ اشارت بتفرقت است که مقام تذلل و عبودیت است، این است سنت خداوند عز کبریائه با انبیاء و اولیاء، گه ایشان را در جمع دارد گه در تفرقت. جمع بى‏تفرقت کفر است، و تفرقت بى جمع شرک. جمع عین حقیقت است و تفرقت راه عبودیت. آن کس که این دو خصلت در وى مجتمع شد بر جاده سنت و جماعت افتاد، و بر طریقت و شریعت مستقیم گشت.


و شاورْهمْ فی الْأمْر یا سید! احوال روندگان درین راه مختلف است: یکى مقصر است ازو عفو کن. یکى تائب است از بهر وى آمرزش خواه. یکى مطیع است با وى مشاورت کن.


فإذا عزمْت فتوکلْ على الله عزم را حقیقتى است، و مایه حقیقت آن درستى مراد است. و جمع دل، مایه آن صلابت است در دین، و غیرت بر أمر، و استقامت وقت. و عزم را سه قسم است: یکى عزم توبه، دیگر عزم خدمت، سدیگر عزم حقیقت. و بناء همه بر توکل است. و توکل را اصلى است و شرطى و ثمرتى: اصل آن یقین است و شرط آن ایمان، و هو المشار الیه بقوله تعالى: و على الله فتوکلوا إنْ کنْتمْ موْمنین و ثمره آن محبت حق عز و جل، و ذلک فى قوله تعالى إن الله یحب الْمتوکلین.


استاد ابو على دقاق گفت: توکل را سه رتبت است: او توکل، پس تسلیم، سوم تفویض. توکل بدایت است، تسلیم وساطت، و تفویض نهایت. توکل صفت عوام است، تسلیم صفت خواص، تفویض صفت خاص الخاص. توکل صفت انبیاء است على العموم، تسلیم صفت ابراهیم (ع) على الخصوص، و تفویض صفت خاتم النبیین مصطفى (ص) على اخص الخصوص. صاحب توکل گوش بر وعده حق دارد. صاحب تسلیم با علم حق آرام دارد. صاحب تفویض بحکم الله رضا دهد. او که با توکل است طالب عطا است، او که با تسلیم است منتظر لقاء است، و او که با تفویض است در مجمع روح و ریحان آسوده رضاء است. این است که رب العالمین گفت: و رضْوان من الله أکْبر ذلک هو الْفوْز الْعظیم.